هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

نگاه ...


Description: https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif

ساده بگویم . . .
 نگاه زاده ی علاقه است
اگر دوچشم روشن عشق به تو نگاه کند . . .
دیگر تو از آن خود نیستی . . .

 

شعر من...



صورتت شعرست و هر یک تار زلفت مصرعی
شعر را یک مصرعِ پیچیده زیبا می کند

بخشی از کتاب بابا لنگ دراز اثر جین وبستر...


از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ;

جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که درافق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند.

درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.

دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود و دوستداران خود غافل بوده است.

آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمان و انسانهایی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...

جودی عزیزم!

ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم و هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.

پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم دردلش ثبت شویم.

دوستدارتو : بابالنگ دراز

نفرین ...


نفرین به سقف و چَشم بیدار...
نفرین به قاب ِ عکس و دیوار !!....

نفرین به سیم ِ لخت گیتار !
نفرین به قول ترک سیگار   

دهه پنجاه و شصت یعنی ...



دهه پنجاه و شصت یعنی :

یعنی خاله بازی با چادر مامانامون توی کوچه


یعنی بیدار شدن با بوی نفت بخاری نفتی


یعنی بوی نون و پنیر و نارنگی تو کیف


یعنی فوتبال دستی


یعنی مانتو خفاشی با اپل


یعنی توپ دو لایه رنگی پلاستیکی


یعنی آتاری و میکرو


یعنی انباری و بوی سرکه


یعنی شکر ، روغن ، قند کوپنی


یعنی فخر فروختن با کتونی میخی


یعنی ته کلاس و تقسیم لواشک


یعنی کارت صدآفرین


یعنی حسرت یک دقیقه خواب بیشتر تو زمستون


یعنی ادکلن کبرا و ویوا


یعنی تلویزیون سیاه و سفید


یعنی بستنی کیم دوقلو


یعنی آدامس خروس نشان


یعنی بوی آش و کشک تو  یه روز بارونی


یعنی چراغ علاءالدین و سیب زمینی


یعنی کوبلن و کاموا


یعنی بازی خط خط


یعنی کپسول بوتان و پرسی


یعنی جوجه رنگی


یعنی نوار کاست


یعنی آلبالو خشکه

یعنی پرش از روی رختخواب و سقوط آزاد با اونا


یعنی تک درخت ته کوچه


یعنی سوختگی نارنجی رنگ بلوز کاموایی


یعنی بوی نم زیرزمین


یعنی نیمکت سه نفره


یعنی چوبین و برانکا


یعنی تیله بازی


یعنی عاشق شدن از پس پرده حیا و شرم …


تقدیم به همه دهه 60-50 ها " خاص ترین نسل ایران "

ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻤﯿﻦ ﺩﺍﻧﺸﻮﺭ ...


ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﺑﺎﺷﻰ، ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﮎ ﺑﺎﺷﻰ!
ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺳﺎﯾﺶ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺮﺩﺍﻧﻰ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺩﺭﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ !
ﭼﺮﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻰ ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺍﺳﺖ، ﺳﻨﺖ ﺍﺳﺖ ، ﺩﯾﻦ ﺍﺳﺖ
...
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﻰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻰ ﺍﻧﺪﯾﺸﻰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﺪﺍ ﻭ ﮔﺎﻫﻰ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻰ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ
ﻧﯿﺰ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻧﺪ!!
ﻣﻦ ﺯﻧﻢ ...
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻟﺨﻮﺵ ﺑﻪ ﺍﻟﻨﮕﻮ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺯﺭﻕ ﻭ ﺑﺮﻗﺶ ﺷﺨﺼﯿﺘﻢ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﻦ ﺯﻧﻢ .... ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺯ ﻫﻮﺍ ﺳﻬﻢ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﮐﻪ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ؟ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﯿﻔﺘﯽ
ﻗﻮﺱ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﻢ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺗﻔﮑﺮﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻟﺒﺎﺳﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﻨﻢ
ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﮊﺳﺖ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﯾﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﯽ ﻗﯿﺼﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
...

ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ
ﺗﻔﮑﺮ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺍﺳﺖ
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺳﺖ ﻧﻪ ﺗﻔﮑﺮ
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﯼ ﻣﻐﺰﯼ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﺗﻨﯽ ﺍﺳﺖ
ﻣﻦ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﺭﮎ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ،ﺩﺭﺩﻡ ﻣﯽ ﺁﯾﺪﺧﺮﻓﺮﺽ شوم...

پاییز ...



موقع خرید لباسهای پاییزی دقت کنید!

لباسهایی بخرید با جیبهایی به اندازه دو دست . . .

شاید همین پاییز عاشق شدید !

پیشاپیش پاییزتان مبارک .

 

باز هم ...

با درود و سلام

امروز دوست عزیزم از شیراز متن تقدیمی منو خوند و چند تا نظر قشنگ هم واسم به یادگار گذاشت.

ازت ممنونم که وقت گذاشتی و مشترک دائمی این وبلاگ شدی.

دوست خوبم ، لطفا بهم ایمیل بزنید یا شمارتون رو به صورت خصوصی تو قسمت نظرات واسم بفرستید تا بتونم باهاتون تماس بگیرم.

سپاس

تقدیم به عاطفه از شیراز ...

با سلام خدمت همراهان همیشگی

یکی از دوستان خوبم از شیراز درخواست عکس از یجور علاقه، احساس ، شاید عاطفه (مهر) مادری رو داشتن.نمیدونم چرا این پیامشون بهم یه احساس پاک رو منتقل کرد.

خیلی با خودم فکر کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که این عکس رو به ایشون تقدیم کنم.

دوست عزیزم ، لطفا بعد از دیدن عکس بهم ایمیل بزنید یا شمارتون رو به صورت خصوصی واسم بفرستید.

 « با سپاس از حضور گرمتون »



شرم می کنم ...

شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم! ای کاش یک ماه نیز موظف بودیم از اذان صبح تا غروب آفتاب فقرا را سیر کنیم نه این که گرسنگی و تشنگی کشیده تا فقط رنج آن ها را درک نماییم! آری هزاران بار افسوس که دیریست وا مانده ایم در ظاهر دین، دهانمان پر شده است از غلظت تلفظ حرف <ض> در کلمه "و لا الضالین" ولی غافل ازآن که خود عمریست در گمراهی به سر می بریم...