هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

من و خودم و خدای خودم ...

 

 

 

مرا کسی نساخت، خدا ساخت، نه آنچنان که کسی می خواست که من کسی نداشتم. کسم خدا بود، کس بی کسان. در باغ بی برگی زادم و در ثروت فقر غنی گشتم و از چشمه ایمان سیراب شدم و در هوای دوست داشتن دم زدم و در آرزوی آزادی سر برداشتم و در بالای غرور قد کشیدم و از دانش طعامم دادند و از شعر شرابم نوشاندند و از مهر نوازشم کردند تا : حقیقت دینم شد و راه رفتنم و خیر حیاتم شد و کار ماندنم و زیبایی عشقم شد و بهانه زیستنم!

یادش بخیر ...

 

  

 

 

هرگاه دفتر محبت را ورق زدی

هرگاه زیر پایت خش‌خش برگ‌ها را احساس کردی

هرگاه در میان ستارگان آسمان تک ستاره خاموش دیدی

برای یک بار در گوشه‌ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو:

 یادت بخیر

زندگی ...

 

 

 

زندگی مثل پیانو است ،

دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها .

اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی

آن کوچه ی پر ز ماجرا یادت هست؟

و بازی گرگم به هوا یادت هست؟

باران که گرفت هر دومان خیس شدیم

مانند گل و پرنده ها یادت هست؟

روزی که تو را باز صدا زد مادر

گفتی:‹‹نمی آیم به خدا ››یادت هست؟

در بازی گرگم به هوا مادر برد

از من که تو را کرد جدا یادت هست؟

آن روز گذشت و بهاری دیگر

نگذاشت به باغ ما پا یادت هست؟

تو نیستی که ببینی

میتوان ...

 

 

 

 

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود 

میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود. 

دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود 

کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

هنوزم ...

ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز

شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز

سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز 

ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز

پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز

اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز

اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز

قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز

رفتم و دیدم ...

رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان ،

پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ،

آرامشی کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن . خلوتی کردم ، دعایی ،

فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ، دستی بر پنجره محقر و

کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که

هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی در پرده حجاب . قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود

ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و

حدیث های دیگر ...

دکتر شریعتی