هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

اینم دو تا عکس قشنگ تقدیم به شادمهری ها :



 

با تشکر از دختر عمه ی خوبم <<رضوانه>> که منو تو ساختن این وبلاگ همراهی کرد که این مطلب طنز را واسمن فرستاده  !!! 
 
 
 
کلاس جمله سازی:

1.  فرشاد : روح غضنفر شاد
2.  فرناز : غضنفر ناز نکن
3.  یاماها : بالاخره نفهمیدیم الاغا خرن یا ما ها
4.  عذاب : ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازست
5.  لوبیا : کوچولو بیا
6.  نجیب : این شلواره نه جیب داره نه زیپ
7.  ساختمون : رفتیم پای بساط حسابی ساختمون
8.  جوراب : بدجور آب خوردم پرید تو گلوم
9.  لجن : ۴ ساله بابام با عموم اینا لجن
10.  کیبورد : کیف من رو کی برد
11.  سینا : دیشب رفتیم خونه عباس اینا
12.  فرید و مجید و حمید :  شما ۲ نفرید به قرآن مجید عین همید
13.  حیدر : دیشب آمدم در خونتون هی در زدم
14.  آقا حیدر : دیشب اومدم در خونتون آقا هی در زدم هی در زدم
15.  ستیز : The mobile set is off
16.  توکیو : من غضنفر را دوست دارم تو کیو ؟
17.  کوشش : شلوار من کوشش
18.  کار و کوشش : شلوار کار من کوشش
19.  وطن : من رفتم حمام سر و تنم را شستم
20.  ماشین : شنیدم می خواین بیاین همسایه ما شین
21.  کیشمیش : من دایی غضنفرم تو کیش میشی ؟
22.  کشور : این قدر با کش ور رفتم خورد تو چشمم
23.  مینا و تینا : عمم اینا رفتن خونه عمت اینا
24.  مناجات : منا جات رو بنداز دیر وقته می خوایم بخوابیم
25.  علی : صندلی
26.  صداقت : الو الو صدا قطع شد
27.  جاسوس : اینجا سوسک هم داره ؟
28.  شمشیر : فدات شم شیرتو خوردی ؟
29.  خمپاره : شلوار من عید غدیر خم پاره شد
30.  ابریشم : هوا ابریش هم خوبه
31.  خرچنگ : کره خر چنگ نزن
32.  شتر : شو ترکی داری ؟ بده ما هم ببینیم
33.  عدس : دیگه ا(ز) دست شما خسته شدم چه قدر جمله بسازم !!!؟

به احترام عشق



به احترام عشق می‌ایستم سر به افق
در هر غروب و در هر طلوع
آن زمان که شب روز را در آغوش می‌کشد
و روز شب را
آن زمان که نسیم پر از آرامش است
پر از رویا
آسمان پر از رنگ است
فرزندان سیاهی و سپیدی
ابرها در آسمان می‌رقصند
پرندگان بی‌تابند
سکوت پر از لذت است
پر از خواهش برای ایستادن
دیگر نه تاریکی دردآور است
و نه گرمای آفتاب
در این هم آغوشی باید ایستاد
روی در آسمان سرود عشق خواند
باید پرواز کرد
تا لبه تاریکی و نور
باید نگاه کرد در افق
و رویای عشق را زنده نگاه داشت
می‌ایستم سر به افق
به انتظار
شاید از خورشید بیایی
هنگامی که زمین را می‌بوسد
هنگامی که چشمان من خیره است
ظاهر شوی با سایه‌ای به بلندای زمین
شاید از ماه بیایی
عجب صدای موزونی خواهد بود
صدای خش‌خش برگها بر زمین
در ناز قدمهایت
شاید هم در طلوعی یا در غروبی
با آخرین نگاهم به افق
تنم را به خاک سپرم
و پرواز کنم
تا جایی که نه روز هست و نه شب
و تا ابد همراه شوم در هم آغوشی عشق



 با عشق زمان فراموش میشود و با زمان عقش !!!!!!   






* نظر شما چیه؟                            میل

خواستن توانستن است !!!



            "خواستن توانستن است"

انسان موجود عجیبی است. قدرت تفکر و قدرت عمل انسان در این دنیای خاکی بی نظیر است. انسان هر کاری که بخواهد انجام می دهد.

اگر زمانی آرزوی انجام کاری را داشته باشید , هرگز آن را دست نیافتنی فرض نکنید...! انسان می تونه صاحب همه چیز بشه ولی با برنامه ریزی دقیق و مسلما به مرور زمان.

من هیچ وقت امید خودم را از دست نمی دهم و همیشه بر اون چیزی که می خوام صاحبش بشم پافشاری می کنم و در اکثر مواقع به خواستم می رسم.

پس از هیچ چیز نا امید نشو و همیشه اراده خود را محکم نگه دار.




            "خواستن توانستن است"

انسان موجود عجیبی است. قدرت تفکر و قدرت عمل انسان در این دنیای خاکی بی نظیر است. انسان هر کاری که بخواهد انجام می دهد.

اگر زمانی آرزوی انجام کاری را داشته باشید , هرگز آن را دست یافتنی فرض نکنید...! انسان می تونه صاحب همه چیز بشه ولی با برنامه ریزی دقیق و مسلما به مرور زمان.

من هیچ وقت امید خودم را از دست نمی دهم و همیشه بر اون چیزی که می خوام صاحبش بشم پافشاری می کنم و در اکثر مواقع به خواستم می رسم.

پس از هیچ چیز نا امید نشو و همیشه اراده خود را محکم نگه دار.

 
منتظر نظرهای شما هستم.   

                                                     اینم میل من !!!!

زندگینامه جلال آل احمد









سال و محل تولد:
آذر 1302 - تهران

سال و محل وفات:
شهریور 1348 - اسالم گیلان

زندگینامه:
 جلال آل احمد در 2 آذر 1302 در تهران به دنیا آمد. در 1323 به حزب توده پیوست و سه سال بعد در انشعابی جنجالی از آن کناره گرفت. نخستین مجموعه داستان خود به نام «دید و بازدید» را در همین دوران منتشر کرده بود. او که تاثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود داشت، به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی، پژوهش‌های مردم شناسی، سفرنامه‌ها و ترجمه‌‌های متعددی نیز پرداخت. شاید مهمترین ویژگی ادبی آل احمد نثر او بود. نثری فشرده و موجز و در عین حال عصبی و پرخاشگر، که نمونه‌ها‌‌ی خوب آن را در سفرنامه‌های او مثل «خسی در میقات» و یا داستان-زندگی‌نامه‌ی «سنگی بر گوری» می‌توان دید. وی در 18 شهریور 1348 در اسالم گیلان درگذشت.  

آثار:
 از رنجی که می بریم اورازان پنج داستان تات نشین های بلوک زهرا جزیره خارک در یتیم خلیج فارس چهل طوطی خسی در میقات در خدمت و خیانت روشنفکران دست های آلوده دید و بازدید زن زیادی سرگذشت کندوها سفر امریکا سفر به ولایت عزراییل سفر روس سه تار غرب زدگی مدیر مدرسه مکالمات نفرین زمین نون و القلم یک چاه و دو چاله .

                                                          منتظر نظرات شما به mail هستم.

بازم دلم تنگ شده !
































بازم دلم تنگ شده !
به خاطر بغض هایی که هیچکس نمی دونه ، برای رویا هایی که دست نیافتنی شده ، برای آرزو هایی که به سراب تبدیل شده ، برای امید هایی که فراموش شده برای قولهایی که دیگه از یاد رفته ، برای حرفهایی که دیگه زده نمیشه ، برای حرفهایی که دیگه شنیده نمیشه ، برای نگاههای که دیگه به هم گره نمی خوره ، برای غروب های پاییزی که دیگه تکرار نمیشه ، برای شبهای بلند و  سفید پوش زمستونی ، برای ستاره هایی که دیگه در نمیان ، برای اون روزهایی که دیگه نمیاد ، برای اون شبهایی که گذشته ، برای اون لحظه هایی که قدرش رو ندونستم ، برای اون دغدغه هایی که دیگه فراموش شده ، برای اون زمان هایی که از دست داده شده ، برای زورهای خوش کودکی ، برای شیطنت های نوجوانی و برای جوانی ای که داره از دست میره و جاشون رو به نگرا نی های آینده میده !

کاش میشد زمونه رسمش عوض بشه ، کاش میشد آدم رویاهاش رو لمس کنه ، کاش میشد آرزو ها دست یافتنی تر باشه ، کاش میشده زندگی رو یه چند روزی hold کرد !!!

یک رشته از جشن های اقوام آریایی جشن های آتش است . امروزه از آن جشن ها تنها « جشن سوری » و « جشن سده » به یادگار مانده است. آتش نزد ایرانیان مظهر روشنی ، پاکی ، طراوت ، سازندگی ، زندگی ، سلامت و تندرستی و در نهایت بارزترین تجلی خداوند در روی زمین است . جشن سوری در نخستین شب پنجه پس از سپری شدن 360 روز سال برگزار می شد. واژه « سوری » در فارسی به معنی « سرخ » می باشد و چنان که پیداست ، به آتش اشاره دارد . البته « سور » در مفهوم « میهمانی » هم در فارسی به کار رفته است. بر پا داشتن آتش در این روز نیز نوعی گرم کردن جهان و زودودن سرما و پژمردگی و بدی از تن بوده است . در قدیم جشن های آتش کاملا" حالت جادویی داشته و بسیار با شکوه بوده است .

ایرانیان باستان همیشه در ده روز آخر سال مراسم ویژه ای برگزار می کردند چرا که عقیده داشتند فروهرها یا همان فرشته های محافظ انسانها و روح درگذشتگان در بهار به زمین باز می گردند و آنها می خواستند با برگزاری این مراسم ویژه به استقبال بازگشت فروهرها بروند. یکی از آئینهای این مراسم برافروختن آتشهایی در پشت بامها و میادین شهرها بود چرا که عقیده داشتند آتش «که برای ایرانیان مقدس و قابل پرستش بود » از این ارواح در برابر اهریمن محافظت می کند. با گذشت سالهای این مراسم همچون بسیاری مراسم دیگر دچار تغییر شد. کسی به درستی نمی داند که از چه زمانی روشن کردن آتش محدود به شب آخرین چهارشنبه سال شده و مراسم چهارشنبه سوری وارد آداب و رسوم ما شده است. می گویند ملت آریایی که می خواسته سنت آتش افروختن را حفظ کند به همین دلیل این سنت را در اخرین چهارشنبه سال برگزار کرد.

جشن سوری به نوعی برای همه یادآور پیشینه چند هزار ساله آریائیمان است و با هر آئینی هم که برگزار شود، باز کسی نمی تواند آن را انکار کند  سوری نوعی جشن ملی، جدا از همه مناسبتهای مذهبی و سیاسی ، این جشن ما را با گذشته پیوند می دهد. همان گذشتگانی که می گویند در این شب به روی زمین میایند. اما صدای ترقه ها و نارنجکهایی که سال به سال پر سرو صدا تر می شوند آرامش روح اجداد  آریاییمان را بر هم می زند!


کورش " پدر ایران " قبل از اینکه آفتاب روز بیست خرداد غروب کند ، رخت از جهان بر بست ولی درفش او در جهان همچنان در اهتزاز بود.

پرچم پدر ایران امروز در دستان ماست ، پس باید همچنان استوار و افراشته باشد.