هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

خدا هنوز از انسان ناامید نشده است ...


رنج هست، مرگ هست، اندوه جدایی هست،
اما آرامش نیز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست...
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ که به دریا می رود،
دامان خدا را می جوید .
خورشید هنوز طلوع میکند.
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آویخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمین می کشد :
امواج دریا، آواز می خوانند،
بر می خیزند و خود را در آغوش ساحل گم میکنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می کنند و می روند .
نیستی نیست .
هستی هست .
پایان نیست.
راه هست.
تولد هر کودک، نشان آن است که :
خدا هنوز از انسان ناامید نشده است ...
"
رابیندرانات تاگور"

چه عاشقانه است این روز های ابری…


چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را

عاشقانه خندیدن را دوست دارم

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم

و من

عاشقانه می گِریَم

عاشقانه می خندم

عاشقانه می نویسم

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم

 

بدون شرح ...

ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑـﺮ ﺩﻝ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑﺮ ﺑـﺎﺩ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﺑـــــﻮﺩﯼ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﻢ ﻫﺴﺘﯽ ، ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﻣﺎﻧـﯽ ، ﺗﻮ ﺩﻟﯿﻞ ﺁﺭﺯﻭﻫـﺎﯼ ﻣﻨﯽ ، ﺗﻮ ﻫﻤـﻪ ﺧــــــﻮﺏ ﻣﻨﯽ ، ﺗﻮ ﺩﻟﯿﻞ ﻫﻤﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﻩ ﻣﻨﯽ ، ﻣﻦ ﺗــــﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ، ﺗــــــﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﻧـﯽ ، ﺗــــــﻮ ﺧﻮﺩﻩ ﺧﻮﺏ ﻣﻨـﯽ ، ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﻝ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﻨﯽ ، ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ ، ﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﯿﻢ ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﻋﺸﻖ ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﻣﺎﻧـــﯽ ...