هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

خدایی کردنش با من !





عاشق باش ، ...

دلداده باش ...

دلت را بده دست خودش !

خودش گفته : مصفا کردنش با "من"

دلت را به آب بسپار ، زلال و روان ...

تو قلبت را هوایی کن ، خدایی کردنش با من !

تقدیمی به شما همراهان همیشگی ...


 

سلام و درود به تمامی همراهان همیشگی

این تصنیف رو به تک تک شمایی تقدیم میکنم که همیشه با من همراه بودین ... مبارکتون باشه و از شنیدنش لذت ببرید.

چند بیت از تصنیف :

بگذار تا ببوسمت ای نوش خند زار ،بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب ، بیمار خنده های توام بیشتر بخند ، خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب،گرم تر بتاب " عاشق این شعرم «ـ»ـ«ـ»  با صدای علیرضا قربانی"



دانلود

تو بگو … بروم یا بمانم؟!









از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو … بروم یا بمانم؟!

ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟؟



 

ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﺍﻭ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻤﮑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ

ﺣﺎﻝ، ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﻻﯾﻖِ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ

ﻻﯾﻖِ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﭘَﺴﺖ

ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻣِﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺪﺳﺖ

ﺯﯾﺮﺳﯿﮕﺎﺭﯾﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!

ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ، ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﮑﺴﺖ!

ﭘُﺮ ﺯِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ.. ﺭﺍﺳﺘﯽ

ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟؟

ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﮑﺴﺖ . . .

هیچ دلی بی بهانه نمیگرید.






هیچ دلی بی بهانه نمیگرید.

نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر ...

همه چیز ارزان است ...


همه چیز ارزان است

چه کسی می گوید:

که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است!

دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!

دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان، چه شرافت ارزان!

تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان،

و دروغ از همه چیز ارزان تر!

قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!

و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان!!!

بدون شرح ...






بدون سیب


کاشف جاذبه می شدم


تنها اگر


من و تو و نگاهـــــت


قبل از نیوتن بودیــــــــــم نـه آدمـــک هـایـت !

من و یاد تو ...





از تقویم
بهار میماند
و از من
استخوان هایی
که تو را دوست داشتند......

پروردگارا پناهم باش ...




پروردگارا

پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم !

رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم !

یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم !

بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم !

همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم !

کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم !

مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم !

عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم !

و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم !

آشتی کن با خدای خود ...





آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد