هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

ای مهربانترین مهربانان عالم ...

 

 

مهربانا....

 

 

 

عطر صمیمانه ی همدلی و دوستی را باران باش

 

 

باران باش و غرور و تکبر را از قلب ها پاک کن

 

 

 تو که می توانی جاده های بی سواری را آب ده

 

 

 تا فردا مسافران بر روی جاده ها بشکفند !

 

 

 ببار و کویر را سیراب کن تا دیگر هیچ کویری وجود نداشته باشد .

 

 

اگر برای همیشه باران باشی قول می دهم همه جا سبز شود .

 

 

همان رنگی که همه انتظارش را می شکند.

 

 

 پرور دگارا...

 

 

نیایش های بارانی ام را پذیرا باش تا با

 

 

نم نم بانگ اذان تو از سرزمین خواب و رویا

 

 

 به دیار نماز و بیداری پر گشایم و با تسبیحی از

 

 

 

یاس های عاشق،گلبرگ های تشنه ی وجودم را

 

 

 با ذکر نام تو سیراب کنم و از هجوم اندوه شب نا امیدی محفوظ بدارم.

 

 

                                   ای مهربانترین مهربانان ...

 

 

 

 


 

 

من مسافر هستم

مقصدم خانه یار

کوله پشتی دارم  دو، سه من نیکی وقدری زشتی

بد نگاهم نکنید

از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام

در حوالی خدا

خانه ام جنس اقاقی ها بود

آسمانش آبی

پنجره رو به هوای خنک آزادی

من ومریم ، شب وآب

دوکبوتر مست وبی تاب

یاد باد آن روزهامان یاد باد

دو، سه من گندم و سیبم دادند

از همان روز فریبم دادند

رخت باید بندم

جای من اینجا نیست

از بد حادثه اینجا به پناه امده آم

 


 

 

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته

برای گم کردن خویش
رها شدن از کم و بیش
برای در خود گم شدن
جدا از این مردم شدن

بهانه ی گریه می خوام
بهانه ی فریاد زدن
بیا تو باش ای مهربان
بهانه ی گریه ی من

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته


از من دیگه هیچی نمونده
یه قصه ام صد باره خونده
امروز هوا هوای گریه س
گونه هامو بارون پوشونده

ابر غمم بارون نمی شه
درد سکوت درمون نمی شه
بخون برام از پشت شیشه
درد سکوت درمون نمی شه