-
شب های دم گرفته طوفانی
شنبه 5 فروردین 1396 00:43
چشم اش به دردناکی شب ها بود شب های دم گرفته طوفانی زیبایی غریب غمینی داشت چون ترمه های کهنه ایرانی تابوت سینه اش تهی ازدل بود یخ بسته بود جوی نگاه او گویی که سایه های فراموشان ماسیده بود بر تن راه او باجادوی شراب به خوابم بست بازوی گرم برتن سردم یافت معتاد خون تلخ شیاطین بود دردا که سرب در رگ خشکم یافت آن شب درید سینه...
-
خدا ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:16
دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست برلبش جام شرابی وسبویی در دست گفتم نکنی شرم از این می خواری؟ گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟ گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟ در روز جزا وعده به اتش کرده؟ گفتاکه برو بی خبر از دینداری خود را به از باده خوران پنداری؟ ! من می خورمو هیچ نباشد شرمم زیرا به سخاوت خدا دل گرمم من هرچه کنم...
-
آرزو ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:15
دردلم خواستن مرگ کسی نیست ،ولی کاش هرکس به تو دل بست بیاید خبرش !!!!
-
تو را آن گونه می خواهم
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:14
تو را آن گونه می خواهم که باغی باغبانش را شبیه مادر پیری که می بوسد جوانش را من آن سرباز دلتنگم که با تردید در میدان برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را پریشانم شبیه پادشاهی خفته در بستر که بالای سرش می بیند امشب دشمنانش را تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم از آن پس بارها گم کرده ام فصل خزانش را شبی در باد می...
-
بغلم کن
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:13
بغلم کن که هوا سرد تر از این نشود زندگی خوب شود ، باد خبرچین نشود بی هوا بوسه بزن ، عشق دو چندان بشود بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود وقت بوسیدن تو شعر بیاید یا مرگ ؟ مانده ام گیج ، بخواهم که کدامین نشود؟ چشم و ابروی تو بیت الغزل صورت توست زلف تو آمده ، تکرار مضامین نشود بین مردم همه جا از تو فقط بد گفتم تا که دنیای...
-
عشق یعنی ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:12
عشق یعنی خواب باشی بوسه بیدارت کند یار با چشم خمار و مست تب دارت کند عشق یعنی بوسه های دزدکی در کوچه ها پای و دست سرخ از رنگ همان آلوچه ها عشق یعنی هرکجا باهم همیشه تا ابد تا ته دنیا تورا هرجا که خواهد می برد شهر را با او پیاده بارها هی گز کنی او برایت شعر میخواند برایش حظ کنی عشق یعنی شعرهایت را همیشه از بر است عشق...
-
عشق ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:11
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است توی قرآن خوانده ام ، یعقوب یادم داده است دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند درد دل کردن برای تو حضوری بهتر است چای دم کن ، خسته ام از تلخی نسکافه ها چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است من سرم بر شانه ات ؟ یا تو...
-
زندگی ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:10
در زندگی لحظههایی هست که دلت میخواهد مثل پنیر پیتزا کش بیایند، طولااانی ! تمام نشود . مثل وقتهایی که کسی از دست پختت تعریف میکند حتی اگر به ان غذا الرژی داشته باشد . مثل وقتهایی که بوی خاک باران خورده میپیچد توی هوا و دوست داری ریهات اندازهٔ جنگلهای گیلان باشد برای فرو دادن آن همه عطر ...! مثل لحظهٔ تمام شدن یک...
-
قضاوت ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:08
قسمت جالبی از متن کتاب تسخیر شدگان داستایوسکى؛؛؛؛؛ هر"پرهیزکاری"گذشته ای دارد !!!!! وهر"گناه کاری"آینده ای !!!!! پس قضاوت نکن !!! میدانم اگر : قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم ... دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد تا به من ثابت کند ... در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگریم ... محتاط...
-
آدمیزاد است دیگر ...
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:06
آدمیزاد است دیگر، دوست دارد دق کند گاهگاهی گوشهای بنشیند و هقهق کند با خودش خلوت کند از دست بی کس بودنش هی شکایت از خودش، از خلق و از خالق کند من شدم این روزها خورشید سرگردان که حیف در پیات باید مکرر مغرب و مشرق کند آن قدر با چشمهایت دلبری کردی که شیخ جرأت این را ندارد صحبت از منطق کند حد بیانصاف بودن را رعایت...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:03
من فریب ظاهرش راخوردم و عاشق شدم لامُروت چشم آهو داشت، اما شیر بو د
-
به چه ارزد
دوشنبه 15 شهریور 1395 15:01
گویند اگر می بخوری عرش بلرزد عرشی که به یک جام بلرزد به چه ارزد درخانه ما زیرزمینی است که در آن یک خم بخوری خشتی از آن نیز نلرزد
-
تنهایی
جمعه 16 بهمن 1394 14:27
تنهایی کِﻪ ﻃﻮﻻﻧﯽ میشَود .. ﻣِﻌﯿﺎﺭ دوست ﺩﺍﺷﺘَﻦ ﺁﺩَﻡ ﻫﺎ هَم .. عوض میشوﺩ .. میبینی ﮐﺴﯽ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﮔﻮﺷِﻪ ی اتاقش را ﺑﺎ ﮐُﻞ دنیا ﻫَﻢ ﻋَﻮﺽ ﻧِﻤﯽ ﮐﻨﺪ...
-
نمی دانم
جمعه 16 بهمن 1394 14:25
نمی دانم تو می دانی که من عاشق ترم یا تو..؟ خُمار آن هم آغوشی فقط من می برم یا تو ز داغ دلنشین بوسه هایت گل نشان دارم بگو ای نازنین آتش گرفتم در برم یا تو تو در آیین من مهری و چون معبود می مانی چه فرقی می کند در این میان من کافرم یا تو از آن هنگامه ی وصلت سراسر آتشم اکنون غم دوریت گرداند به دل خاکسترم یا تو دروغت...
-
ماه من ...
جمعه 16 بهمن 1394 14:22
تو ماه را بیشتر از همه دوست می داشتی و حالا ماه هر شب تو را به یاد من می آور د می خواهم فراموشت کنم اما این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها پاک نمی شود !
-
حس عشق
جمعه 16 بهمن 1394 14:14
هر زمان می بینمت قلبم پریشان می شود چشم هایم در هوایت باز گریان می شود حس عشقم ناگهان گل می کند اما چه حیف مثل داغی در میان سینه پنهان می شود گفته بودم دوستت دارم نکردی اعتنا فکر می کردی که احساسم گریزان می شود عشق تو تنها نماد دلخوشی هایم شده دلخوشی هایی که رویاروی پایان می شود فکر می کردم که آسان است دل کندن ز تو دل...
-
باران
جمعه 16 بهمن 1394 12:35
باران ببارد و نسیم دل انگیز صبحگاهی همرایش کند خنکای باران صورتم را و بوی باران احساسم رانوازش کند و دل عاشق که باشد بخدا که هیچ خدایی را بندگی نخواهم کرد جزخدای عشق ...
-
سوز و گداز
جمعه 18 دی 1394 14:57
آن شب که شد زندگی ما آغاز آغاز شد افسانه این سوز و گداز دادند به ما دلی و گفتند بسوز دیدند که سوختیم گفتند بساز ممنون از سحر ربیعی عزیز
-
دلتنگی خدا
جمعه 18 دی 1394 14:36
چون خدا دلتنگی اش گل کرد ، آدم آفرید مثل من بسیار اما ، مثل تو کم آفرید دست کم از من هزاران شاعر چشمان تو دست بالا از تو یک تن ، در دو عالم آفرید ریخت در پیمانه ام روز ازل ، از هر چه داشت دید مقداری سرش خالیست ، پس غم آفرید زشت و زیبا،تلخ و شیرین،تار و روشن،خوب و بد خواست ما سرگرم هم باشیم ، درد هم آفرید من بد و زشتم...
-
بعدازظهر جمعه
جمعه 18 دی 1394 14:35
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را بیاد دارم که در غروب آنها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم ، نه غریب اما این بعدازظهر های جمعه پایان و تمامی نداشت می گفتند از کودکی به ما که زمان باز نمی گردد اما نمی دانم چرا این بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند ...
-
قسم
جمعه 18 دی 1394 14:34
قسم به بوسه آخر ،قسم به تیرخلاص قسم به خون شقایق ،نشسته بر تن داس قسم به آتش پنهان، به زیر خاکستر قسم به ناله مادر، قسم به بغض پدر قسم به مشت برادر، قسم به خشم رفیق قسم به شعله کبریت و قسم به خواب پلید قسم به بال پرستو، به عطر فروردین قسم به نبض ترانه، قسم به خاک زمین که خون بهای تو خون سیاه جلاد است سکوت دامنه در...
-
ﺑﺎﻍ ﻣﺘﺮﻭﻛﻪ
جمعه 18 دی 1394 14:33
ﺑﺎﻍ ﺍﮔﺮ ﻣﺘﺮﻭﻛﻪ ﺷﺪ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﻗﻠﺐ ﺑﺸﻜﺴﺘﻪ ﺩﮔﺮ ﺗﻴﻤﺎﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﺍﺯ ﮔﻞِ ﺳﺮﺥِ ﻣﻌﻄﺮ ﺭﻧﺞ ﭼﻴﺪﻥ ﻣﻲ ﺑﺮﻧﺪ ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﺧﺮﺯﻫﺮﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺎﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﻣﺎﻫﻲ ﻋﺸﻖ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﻳﺎ ﻫﻮﺍﻳﻲ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗُﻨﮓ ﺧﺎﻟﻲ ، ﺁﻩِ ﺑﻮﺗﻴﻤﺎﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﻡ ﻋﺎﺷﻘﻲ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺎ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﻃﺐ ﺍﺯ ﺩﻛﻪ ﻱ ﺗﻤﺎﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﭼﻜﺎﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﻱ ﻗﻠﺒﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻪ ﻱ ﻫﻢ ﻣﻲ ﻃﭙﻴﺪ...
-
کافه
جمعه 18 دی 1394 14:31
کافه ایی بود و شرابی بود و یاری بود و من دفتری بود و قلم بود و قراری بود و من مثنوی بود و غزل بود و رباعی بود و نثر گوشه ی چشمی، سلامی،انتظاری بود و من فخر بود و ناز بود و عشوه بود و طعنه ها درد بود و صبر بود و برد باری بود و مــن نوش بود و خنده بودوجوش بودوصدخروش جوهری بود و قلم چون زرنگاری بود و من خنده ایی بود و...
-
چله نشین عشق
جمعه 18 دی 1394 14:29
مجنون اگر شکست، لیلى بهانه بود دنیا از اولش، دیوانه خانه بود این ها بهانه اند، تا با تو سر کنم تا با تو از جهان، صرف نظر کنم با من قدم بزن ، چله نشین عشق فرمانرواى قلب، در سرزمین عشق این مرد را که باز، در تلخىِ غم است مهمان به قند کن ، چاى ات اگر دم است در برف چاىِ داغ، دنیاى ما دو تاست فنجانِ چاىِ بعد، اغازِ ماجراست
-
روزگار
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:10
زیباست با حوصله بخون ؛ فصل اول : روزگاری خانه هامان سرد بود بردن نفتِ زمستان درد بود یک چراغ والور و یک گِرد سوز زیرکرسی بالحافی دست دوز خانواده دور هم بودن همه در کنار هم میاسودن همه روی سفره لقمه نانی تازه بود روی خوش درخانه بی اندازه بود گربرای مرد ، زن نامرد بود صدتفاوت بین زن تامرد بود آن قدیماعاشقی یادش بخیر...
-
شعر طنز ...
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:09
من دلبری چاق و سمین را دوست دارم تأکید کردم، من همین را دوست دارم! از عمق دل گویم عزیزان، سفت و محکم تنها عیالم، نازنین را دوست دارم! امّا برای شادی بابا بزرگم دختر عمویِ خود، مهین را دوست دارم! محضِ رضایِ خاطرِ بی بی حکیمه ریحانه ی خاله شهین را دوست دارم! تا این که بابایم نباشد دلخور از من دختر عمو، نوش آفرین را دوست...
-
افسانه ...
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:07
آن شب که شد زندگی ما آغاز آغاز شد افسانه این سوز و گداز دادند به ما دلی و گفتند بسوز دیدند که سوختیم گفتند بساز
-
میگریزی از من
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:06
میگریزی از من و دائم عاشقت را میدهی بازی میشوی آهـوی تهرانـی، میشوم صیاد شیرازی فتـح دنیا کار آن چشم است، خون دلها کار آن ابرو هر لبت یک ارتش سرخ است گیسوانت لشگر نازی بس که خواندی «لیلی و مجنون» جَوّ ابیاتم «نظامی» شد مـیخــورَد یک راست بر قلبــم از نگاهت تیـــر طنازی وقت رفتــن چهــرهی شادت حـالت ناباوری دارد...
-
قمارعشق
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:04
قمارعشق شیرین است، اگرچه باز میبازم... تو از آس دلت مغرور و من، دلخوش به سربازم... چه حکم است اینکه میدانی، که حکم دست من خالی است؟ دل و دستم که میلرزد خودم را پاک میبازم... ورق برگشته است امروز و تو حاکم... منم محکوم چه باید کرد با این بخت؟ میسوزم و میسازم... تو بازی میکنی از رو و من آنقدر گیجم که... نمیدانم...
-
حسین پناهی
جمعه 4 اردیبهشت 1394 17:03
"در ابتدا ، ما همه بشر بودیم" تا اینکه : " نژاد " ارتباطمان را برید! " مذهب " از یکدیگر جدایمان ساخت! " سیاست " بینمان دیوار کشید! و " ثروت " از ما طبقه ساخت ﺣﺎﺟﻰ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﻗﺮﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺶ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺷﺪ. ﺍﻣّﺎ ﻛﺎﺭﮔﺮِ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑُﺮﺩ ﻭ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥِ ﺍﻣﺴﺎﻟﺶ ﺑﻪ...