هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

زندگی چیست ؟


ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ

ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ

ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ

ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ

ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ

ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن

ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .

ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....

ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .

دو کلام حرف حسابی ...


ﻣﯿﮕﻦ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ ﮐﻞ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﮐﻞ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺮ ﻋﻠﯿﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺷﺨﺺ !!!...

ﺣﺎﻻ ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ... ؟؟؟؟؟

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻧﮕﻔﺘﻢ !...؟

ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻮﻡ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺑﻐﺾ ﮔﻠﻮﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﻢ ﺟﻠﻮ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﺩ !.... ؟

ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻤﻬﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻣﺮﺩﺍ ﭼﻪ ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺶ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ !.... ؟

ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻣﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺪﯾﺪﻩ !... ؟

ﺍﯾﻦ ﻣﻐﺰ ﻻﻣﺼﺐ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮐﺴﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺸﻮﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﮔﺬﺷﺘﻪ !... ؟

ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺟﻮﻭﻧﯿﺸﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ !... ؟

ﺍﯾﻦ ﻻﻣﺼﺒﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻟﻄﻔﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﺷﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺷﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﻪ !...؟

ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﯾﻨﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻭ ﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻟﺬﺗﺶ ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻋﺸﻘﺶ ﺧﻮﺭﺩﻩ !...؟ ﻓﻜﺮ ﻧﮑﻨﻢ !!!!...

ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺸﻪ !!!... ؟؟

صادق هدایت


وقتی دنیا به فکر تسخیر فضـــا بود ، ما به این می اندیشیدیم که انگشتر عقیق در کدام انگشت، ثواب بیشتری دارد ...

((صادق هدایت))

خدایاااا


سقف خانه ما سوراخ است...

ولی در عوض مناره های مسجد خالی سر به فلک کشیده است
همسایه مان هرسال میرود مکه ، میگوید خدا طلبیده!!
خدایا خسته نمی شوی از قیافه تکراریش!؟
دوستانت چه قیافه های خاصی دارند!
ریش دارند تسبیح و سجاده، با اسمت چه احترامی دارند!!
اگر دوست بی ریش و تسبیح و سجاده قبول میکنی ما هم پایه ایم!
خدایا پارتی بازی به عرش هم رسیده!؟
اینجا میگویند برو دعایت را به فلانی بگو پیش خدا آبرو دارد!
شاید دعایت را پذیرفت!
بیخیال ... من به این جماعت دیوانه کافر شده ام
فقط تو را میشناسم و بس!

باران


باران که بند می آید ، تازه خاطره ها شروع میکنند به چکه کردن ...

روزی ، روزگاری


روزگاری خانه هامان سرد بود

تهیه ی نفت زمستان درد بود

یک چراغ والورو یک گرد سوز

زیر کرسی با لحافی دست دوز

خانواده دور هم بودن همه

در کنار هم میاسودن همه

روی سفره لقمه نانی تازه بود

روی خوش در خانه بی اندازه بود

عمر بعضی در صف کپسول رفت

بعضیا هم درصف نامرد نفت

گر برای مرد زن نامرد بود

صد تفاوت بین زن تا مرد بود

آن قدیما عاشقی یادش بخیر

عطر و بوی رازقی یادش بخیر

عصر پست و تلگراف و نامه بود

روزگار خواندن شه نامه بود

قلبهامان اندک اندک سرد شد

رنگ و روی زندگیمان زرد شد

تبلت و همراه و لب تابی نبود

عصر دلتنگی و بی تابی نبود

تنبلی دامان زنها را گرفت

مای بیبی مصرفش بالا گرفت

بینی خیلی کسا باطل شدند

باپروتز بعضیا خوشگل شدند

عصر ساکشن آمدو لاغر شدیم

در خیال خود چقد بهتر شدیم

میوه هم گلخانه ای شد عاقبت

آب هم پیمانه ای شد عاقبت

عصر نت شد،عصر پی ام،عصر چت

عصر ایرانسل،فراوانی خط

عصر آدم های بد بی مایه  شارژ

عصر تلخ خود فروشی با یه شارژ

عصر مرفین و ترا مادول..دوا

با کراک و شیشه رفتن به فضا

عصر آقایان آرایش شده

عصر خانمهای پالایش شده

وای بر عصر تلخ بی کسی

عصر تلخ استرس...دلواپسی

بدون شرح ...

ﺑﮕــــﺬﺍﺭ ﺑﺴـــوزیم ... ﻣﺎ که ﺩﺍﺩﻣــــــﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺳــــــــﻤﺎﻥ ﻧﺮﺳـــــﯿﺪ !!

ﺷﺎﯾـــــــــــــﺪ " ﺩﻭﺩﻣــــــــــــــﺎﻥ " ﺑــــــــﺮﺳﺪ...