هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

از الفبـای فارســی تـــــا الفبـای زنـــدگی



الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم


پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات

ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها

ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارنده ها


ج: جسارت برای ادامه زیستن

چ: چاره اندیشی برای گریز از گرداب اشتباه

ح: حق شناسی برای تزکیه نفس

خ: خودداری برای تمرین استقامت

د: دور اندیشی برای تحول تاریخ


‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل

ر: رضایت مندی برای احساس شعف


ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها

ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق دردها


س: سخاوت برای گشایش کارها

ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج


ص: صداقت برای بقای دوستی

ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

ط: طاقت برای تحمل شکست

ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف

ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها


غ: غیرت برای بقای انسانیت

ف: فداکاری برای قلب های دردمند

ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق


گ: گذشت برای پالایش احساس

ل: لیاقت برای تحقق امیدها

م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک

ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها

و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی

ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها

ی: یکرنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

 

یادداشت های من ...





باد ورقه های  دفتر شعرم را با خود برد .......

فردا تمام شهر  عاشقت خواهند شد.

خدا با ماست ...


گویند خدا همیشه با ماست

***

ای غم نکند خدا تو باشی ...

دل نوشته





از دل نوشته هایم ساده نگذر ...

به یاد داشته باش ...

این دل نوشته هارا ...

یک دل  نوشته.......

پاییــــــــــــــــز آمد. . .






پاییــــــــــــــــز آمد. . .

 

اما بـــــــــــــــاران نیامد ؛

 

شاید آســــــــمان به معشــــــوقــــش رسیده است

 

و دیگر دلــــــــش نمیخواهد گریــــــــه کند . ..

با تو زیر باران ...





با تو زیر بارانم ، چتر برای چه ؟ خیال که خیس نمی شود !

تو بگو … بروم یا بمانم؟!









از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو … بروم یا بمانم؟!

هیچ دلی بی بهانه نمیگرید.






هیچ دلی بی بهانه نمیگرید.

نمیدانم بهانه ها دلگیرند یا دلها بهانه گیر ...

بدون شرح ...






بدون سیب


کاشف جاذبه می شدم


تنها اگر


من و تو و نگاهـــــت


قبل از نیوتن بودیــــــــــم نـه آدمـــک هـایـت !

آشتی کن با خدای خود ...





آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد