هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

ترس من از فریاد نیست...


وای که

ترس من از فریاد نیست

ترس من از سکوت  در بیداد است

من می ترسم از قبیله ای که

حرمت لبخند را  فروخته اند

و از گندم نان را التماس می کنند

کتاب را به سمسار بخشیده اند

و  به   فانتزی ها ی  عاشقانه  دل بسته اند

من از قبیله ای می ترسم که

از زمستان  شکوفه را انتظار می کشند

و از  ظالم گذشت را

وای اگر روزی  قناریم به قفس  عادت کند

وای اگر روزی  سجاده ای

تسبیح  مادر بزرگم را گم   کند

وای اگر  کابوسی

پرنیان خاطرم را بر  هم زند

وای اگر شب به خلوت  تنهایی من خیانت کند

وای اگر شبنم با حوصله ام  قهر کند

آن روز تپشهای قلبم سکوت  خود را خواهند شکست

و با فندک  خاموش چشمانم

آشیان صبر را به آتش  خواهم کشید

 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی شنبه 14 اردیبهشت 1392 ساعت 23:06 http://homayoon48.blogfa.com/

درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهیانیست که فکردریا
به ذهنشان خطور نکرده است...
سلام دوست من وبلاگت خیلی مورد علاقه من هستش
هم مطالبش هم آهنگ ارمغان تاریکی که لذت بخشه
خوشحال میشم به وب من سری بزنی دوست دارم لینک باشیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد