هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

خدایا بداده و نداده ات شکر ...





خدایا بداده و نداده و گرفته ات شکر
که داده ات نعمت و نداده ات حکمت
گرفته ات امتحان
خدایا آبروی مرا به توانگری نگهدار
و شخصیت مرا به تنگدستی از بین مبر
تا مبادا از روزی خواهان تو روزی بخواهم
و از آفریده های بدکردار طلب مهربانی کنم
و در حالتی قرار گیرم که به تعریف و
تمجید کسی که به من چیزی داده بپردازم
و از کسی که مرا از امکاناتی منع کرده است بدگویی کنم .

نظرات 4 + ارسال نظر
هد هد دوشنبه 12 فروردین 1392 ساعت 00:29 http://hodhod66.persianblog.ir

امید می گوید که بی ایمان نباشیم

ویران تر از یک روح سرگردان نباشیم

امید می گوید کمی اصرار باید-

تا ناگزیر از قسمت پنهان نباشیم

امید می گوید کمی جوشیدن از عشق

- بی مایگان خسته دوران نباشیم-

گاهی برای دلخوشی می بارد و بس

ما "عاشقی" را اینچنین "باران" نباشیم

نومیدی باید بخشکد در دل ما

جولانگه کابوس نومیدان نباشیم

من قصد کردم ناامیدی را برانم

حتی اگر لبریز از ایمان نباشیم!

مسافر کویر شنبه 7 اردیبهشت 1392 ساعت 12:44

سلام موفق باشید
من هر وقت هشت بهشت راباز می کنم اول یه سری به وبلاگ شما می زنم

پروین جمعه 28 تیر 1392 ساعت 15:55

آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد

عاطفه دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت 02:38 http://atefehramezanian.blogfa.com

از خدا خواستم تا درد هایم را التیام بخشد.
خداوند پاسخ گفت:مخلوق خوب من! هر دردی را درمانی است و این تو هستی که باید درمان دردهایت را بجویی.

از خدا خواستم تا جسم ناقص و ناتوانم را توانایی بخشد.
خداوند پاسخ گفت:آفریده من! آنچه که باید تکامل یابد روح توست.جسمت تنها قالب گذراست.

از خدا خواستم تا به من صبر عنایت کند.
خداوند پاسخ گفت:بنده قدرتمند من! صبر حاصل سختی است. عطا شدنی نیست بلکه آموختنی است.

از خدا خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد.
خداوند پاسخ گفت:نازنینم! من به تو موهبتی بسیار بخشیدم . شاد بودن با خود توست.

از خدا خواستم تا رنجم را کاستی دهد.
خداوند پاسخ گفت:مخلوق صبورم! بهای رنج تو دوری از دنیا و نزدیکی به من است.

از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد.
خداوند پاسخ گفت:پرورش روح تو با تو اما آراستن آن با من.

از خدا خواستم تا از لذایذ دنیا سرشارم سازد.
خداوند پاسخ گفت:من به تو زندگی بخشیدم بهره مندی از آن با تو.

از خدا خواستم تا راه عشق ورزیدن را به من بیاموزد.
خداوند پاسخ گفت:اشرف مخلوقات من! بالاخره دریافتی که چه از من بخواهی.
به خاطر داشته باش که در مسیر عشق ورزیدن به من به مقصد دوست داشتن دیگران خواهی رسید!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد