هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

مردانه در این اشعار با تو گفتگو کردم



حضورت را میان لحظه‌هایم، آرزو کردم
تو را در عمق احساسات قلبم، جستجو کردم
شراب ناب را، این نارفیقان نوش جان کردند
من از خون دل خود، بادهء غم، در سبو کردم
مرا در لحظهء ماتم، رها بنمودی و رفتی
ندانستی چه سان، با درد هجران تو خو کردم
تو رفتی با رقیب و، من سرافکنده میان خلق
نفهمیدی چگونه شرم، در پیش عدو کردم
ز دل پرسیدم از دلدادگی، یکباره حاشا کرد
تو را با این دل بی‌آبرویم، روبرو کردم
همه گفتند در دل دار، عشق و شور و شیدایی
نمی‌دانم چرا این عشق را، پیش تو رو کردم
ندادم هیچ عذری را به دستت، تا بمانی تو
هر آنچه خواستی، نکته به نکته، مو به مو کردم
ولی رفتی از اینجا و، نبود عذری تو را لازم
شگفتا، من چه ناگه، خویش را بی‌آبرو کردم
ولی نه در حقیقت، این بُوَد خود، آبروی من
که مردانه در این اشعار، با تو گفتگو کردم

نظرات 2 + ارسال نظر
k a t e r e h پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 18:53 http://ghoghnus5

salam web khubi darid be manam sar bezanid
dust dashtid linkam konid

negar شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 11:45

عالییییییییییییییییییییییییی. مرسی از مطالب فوق العادتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد