هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

شکست.....



شکست.....

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید

هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست

بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند

دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست

عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد

قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست

وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد

پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 15 مهر 1390 ساعت 13:42 http://nargesesefid.blogfa.com

سلام آقای حسین !

پست قشنگی بود . اما تلخ !

چرا از زیبایی ها - دوستی ها - وفاداری ها و امید به آینده نمی گید؟

زندگی هر چند تلخ باشه اما انقدر کوتاست که ارزش فکر کردن به

گذشته های تلخ رو نداره .

امیدوارم از این به بعد از شیرینی های زندگی بنویسید .

شاد باشید.

یاعلی !

ندا جمعه 15 مهر 1390 ساعت 23:28 http://nazaninvatan.blogsky.com

سلام دوست عزیز
شعر فوق العاده ای بود. شاعرش را معرفی نمی کنید؟!

arfi شنبه 7 آبان 1390 ساعت 13:35

عالی بود ..پیروز باشی ..
خیلی داغون بودم این شعرو خوندم نابود شدم ..
میزنم به سلامتیه هرچی نامرده ..
و به سلامتیه تو ..

سمیه جمعه 13 آبان 1390 ساعت 13:07

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد