هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

یک قلب پاک ! ! !

 

 

صیاد و ماهی زیبا با قلبی یخی ........

 

روزگاری صیادی در کنار برکه ای زیبا بر ساحل آبی زلال نشسته بود و غرق در رویاهای کودکی بود ،سنگ های را پی در پی با آرامش در آب روان می انداخت و با خودش زمزمه می کرد که " دریای بزرگی باشی یا گودال کوچک کم آب هیچ فرقی نمی کند. اگر زلال باشی آسمان در درون تو هست " تو این حال و هوا بود که صدایی آرام اما دلنشین  گفت : آ یا برای آسمان دلت  ستاره  نمی خواهی ؟

صیاد ما نگاهی به اطراف انداخت و دنبال صدا گشت و خیلی زود در یافت که آن صدای دلنشین ..صدای ماهی است درون برکه که داره از زیبایی به خودش می نازه و در زلالی آب برکه بدون رقیب دور خودش می چرخه و گاه گاهی هم با ناز و عشوه سری از آب بیرون می کشه و توانایی خالقش رو تو خلق زیباییش به رخ صیاد می کشد ، صیاد قصه ما  هم که تو آسمون دلش تک ستاره ای هم نداشت با تمام وجودش علاقمند شد تا زیباترین ستاره رو تو آسمون دلش جا بده و ...

صیاد قصه مون با ماهی خوشگلش نشست و عهد هایی بست تا وقتی که حوضچه ای زیبا برایش فراهم نکرده ، آرامش خاطره انگیز ماهی زیبایش از برکه ای که در آن زندگی می کند نگیره وهرگز به چشم یک صید بهش نگاه نکنه ماهی خوشگلمون هم قول داد که تا وقتی حوضچه اش در دل صیاد مهیا نشده از رو طمع سر از باغچه دیگرون در نیاره و به دنبال دریایی واهی نگرده .

داستان قصه ما ادامه پیدا کرد و کرد و کرد تا اینکه صیاد وصید چنان با هم صمیمی شدند که دیگه فکر کردن دنیا فقط مال اینهاست و کسی نمی تونه اینها رو از هم جدا کنه ...،هر روز صیاد دل پاکمون به کنار برکه می آمد و ماهی خوشگلش رو نگاه می گرد وباهاش به صحبت  می نشست. شب ها هم از ترس اینکه مبادا اتفاقی برای ماهیش بیافته تا صبح چشم رو هم نمی گذاشت و گاهی وقت ها هم به دلیل فراق لحظه ای ماهی اش اشک هایی می ریخت که از زلالی آب برکه ی که محل زندگی ماهی قصمون بود زلال تر .....

روزها پشت سرهم می گذشت و صیادمون می رفت کنار برکه تا در امتداش به همراه ماهی دلش قدم بزنه بدون اینکه حتی بخواد لمسش کنه و یا حتی بخواهد این فکر رو تو ذهنش بپروراند که گاهی فرصت این هست که بشود از آب هم بیرونش کشید.

حوضچه ی دل صیاد دیگه داشت آماده می شد و صیاد قصمون با اشکهای زلالش داشت پرش می کرد تا ماهیش و تو زلال ترین آب برکه دنیا که دلی بود ازجنس محبت جا بده تا هیچ وقت دلتنگ برکه ی قبلیش نباشه.

تو این اوضاع و احوال بود که ماهی قصمون بی خبر از تلاشهای صیادش به سرش می زنه تا کمی بره دور دورا چرخی بزنه رفت و رفت تا اینکه دید یه محوطه بزرگی است که آبش گل آلوده و نیزارهای بلندی داره، به طمع بزرگیش واردش شد اما غاقل از اینکه وارد باتلاقی شد که تو لجنزارش نه تنها پاکی نیست بلکه آبی است که خیلی وقته گندیده و شده محل زندگی قورباغه ها و....( قورباغه هایی که به رنگ سبزشون می نازند )

ماهی خوشگلمون با اینکه بسیار منطقی بود و سرشار از فهم و شعور بالا ، اما دانسته وارد باتلاق شد و صیاد و تک ستاره ی دل پاک صیاد رو به ورطه ی فراموشی سپرد .

صیاد قصمون هنوزم که هنوزه بر کناره برکه نشسته و چشم به راهه که شاید روزی ماهی خوشگلش بتونه خودش رو از منجلابی که توش افتاده نجات بده و برگرده و این انتظار ادامه دارد....

این انتظار باعث شده این داستان ما نه تو چرخه ای قرار بگیره و نه تو حلقه ای تکرار بشه  بنا بر این داستان ما  ادامه دارد چون  ماهی  خوشگلمون داره می چرخه وتجربه کسب می کنه معلوم نیست داستانمون پایان خوبی داشته باشه یا نه ؟

حالا سوالاتی که خوشحال می شم جوابش رو از شما ها بشنوم ...

 

آیا داستان این عشق شبا هتی به زندگی های ما انسانهای امروزی داره ؟

آیا  صیاد خیلی وفادار بود یا ماهی مون بی وفا ؟

یا اینکه هر دو وارد بازی ناخواسته و قصه تلخ ما شدن ؟

یا رسم روزگار عوض شده و دل شکستن رفته تو صدر هنر ها ؟

یا ما ا نسانها بی ظرفیتیم و از استعداد و فهم و شعوری که خدا بهمون داده برای توجیه کارهای اشتباهمون استفاده می کنیم نه برای بهبودش ؟

 

آیا شما با حقیر هم عقیده هستید که می شود با صداقت و با مهر محبت آروم آروم و پله پله حرکت کرد و با اعمال انسان دوستانه و خداپسندانه به عرش خدا نزدیک شد ، اما اگر با  ریا  هزاران پله هم  از پلکان ترقی را بالا بروی مطمئن باش یک روز سقوط خواهی کرد ،  خداو ند متعال یک دل کوچک به ما داده که می توا نیم تمام شادیها و غصه ها  دنیا را  توش  جا داد  دلی  که می شود خدای خالقش رو هم درونش جا داد ، ولی چرا ما با این دل کوچک همیشه قصد این می کنیم که خالقش رو هم دور بزنیم ،آیا واقعآ خدا وند متعال از روز ازل آدم را اینگونه  طمع کار و فریب کار آفریده  ، آیا شیطان به وعده  خود عمل نموده و همان گونه که باعث بیرون شدن حضرت آدم (ع) از بهشت شد بدنبال منحرف نمودن راه زندگی ماست ،و یا با گذشت زمان و جبر زمانه انسانها اینگونه شده اند؟

 

 

اگه روزگاربی رحمه تو مهربون باش

 

اگه آفتاب می سوزونه تو سایه بون باش

 

اگه سرما کمین کرده کنار باغچه

 

واسه گل های نیمه جون تو باغبون باش .

 

 

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
نادیا ( نانا ) سه‌شنبه 1 خرداد 1386 ساعت 14:29 http://www.darentezare-marg.blogfa.com

سلام
یه چیز دیگه..
من دوبار لینکت کرده بودم..
یه بار با اسم هشت بهشت.. یه بار هم با اسم بهترین وبلاگگ..
خوشحالم پست جدیدت رو میبینم..
موفق باشی..
یاعلی!!!

رضا سه‌شنبه 1 خرداد 1386 ساعت 14:45 http://island1383.persianblog.com

خدایا! جز قدرت تو قدرتی نیست تا این چرخ سنگین را بگرداندو جز مشیت تو حکمران دیگری بر کائنات حکومت نکند. آنچه را که تو داده ای،داریم و از آن چه روزی ما کرده ای،بهره می بریم.
پروردگارا! هم اکنون روز تازه ای را آغاز می کنیم وتمتع دیگری را از تمتعات حیات در می یابیم.
پروردگارا!امروز ما نیز همچون روزهای دیگر،به شب خواهد رسید وما را شب هنگام بدرود خواهد گفت.ما نیکو بدانیم که اگر این روز روشن را در اطاعت واخلاص به شام رسانیم:خورشید شامگاهی به هنگام بدرود،ما را درود خواهد گفت و با تهنیت وداعمان خواهد کردو مسلم است که اگر روز ما در معاصی مناهی به سر آید،کیفر ما نفرین وناسزا خواهد بود.
پروردگارا! آن چنان کن که در روشنایی خورشید، جان ما هر لحظه بر روشنایی بیفزاید و نعمت عبادت و اطاعت، بهره ما باشدو از گناهان کوچک وبزرگدر پناه عفاف و عصمت بر کنار بمانیم. آن چنان کن که روز ما ، به حسنات اعمال ما زینت یابد،از نیکوکاری آغاز شود و به سپاس گذاری پایان یابد.

رضا سه‌شنبه 1 خرداد 1386 ساعت 14:45 http://island1383.persianblog.com

خدایا! جز قدرت تو قدرتی نیست تا این چرخ سنگین را بگرداندو جز مشیت تو حکمران دیگری بر کائنات حکومت نکند. آنچه را که تو داده ای،داریم و از آن چه روزی ما کرده ای،بهره می بریم.
پروردگارا! هم اکنون روز تازه ای را آغاز می کنیم وتمتع دیگری را از تمتعات حیات در می یابیم.
پروردگارا!امروز ما نیز همچون روزهای دیگر،به شب خواهد رسید وما را شب هنگام بدرود خواهد گفت.ما نیکو بدانیم که اگر این روز روشن را در اطاعت واخلاص به شام رسانیم:خورشید شامگاهی به هنگام بدرود،ما را درود خواهد گفت و با تهنیت وداعمان خواهد کردو مسلم است که اگر روز ما در معاصی مناهی به سر آید،کیفر ما نفرین وناسزا خواهد بود.
پروردگارا! آن چنان کن که در روشنایی خورشید، جان ما هر لحظه بر روشنایی بیفزاید و نعمت عبادت و اطاعت، بهره ما باشدو از گناهان کوچک وبزرگدر پناه عفاف و عصمت بر کنار بمانیم. آن چنان کن که روز ما ، به حسنات اعمال ما زینت یابد،از نیکوکاری آغاز شود و به سپاس گذاری پایان یابد.

فرشته مهربونی سه‌شنبه 1 خرداد 1386 ساعت 15:09 http://afsaneh_hosseinzadeh.persianblog.com

بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا او مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام


هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر به چشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم


همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این دیوانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش


ره نمی جویم به سوی شهر روز
بیگمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او ر ا ز بیم
در دل مردابها بنهفته ام


می روم اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا منزل کجا؟مقصود کجا؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست


او چو در من مرد ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دوست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت

آه آری این منم اما چه سود
او که در من بود دیگر نیست،نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
او که در من بود آخر کیست،کیست؟


مدتها بود هیچ حرفی به دلم ننشسته بود اما....
خیلی قشنگ می نویسی
ممنون که سر زدین
من لینکتون میکنم

فرشته مهربونی چهارشنبه 2 خرداد 1386 ساعت 09:50 http://www.afsaneh_hosseinzadeh.persianblog.com/

آخرین بار مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آب نباتش شیرین کند....

هلیا جمعه 4 خرداد 1386 ساعت 10:33 http://heliya-love.blogfa.com

پس سالها بی تو

وقتی پنجه بر پنجه ی ابر می سایم چیزی نمی بینیم جز

دیدار . تکرار . انتظار

می ترسم حالا که بی تاب

از آن آخرین قطره باران

و اولین شکوفه بهار باز نیامدنت را ببینم

با این همه زمستان امسال هم بی تو گذشت تا ابری نیامده بگو

بگو با قراری هنوز منتظر چه باید کرد؟؟؟

[ بدون نام ] جمعه 4 خرداد 1386 ساعت 11:01

_#######______________________________
___####______ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ____
___####_______ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ____
___####_________________________________
___####___________________________________
___####______###______###_______________
_#######__#####___#####_______________
___________#######__######______________
__________################______________
__________################______________
___________###############______________
____________#############_______________
_____________###########_____###___###__
______________#########______###___###__
_______________#######_______###___###__
________________#####________###___###__
_________________###_________###___###__
__________________#___________#######___


منتظرتم





سلام




خوبی








ممنون که به من سر زدی


بازم بیا



بابای

رضوان شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 11:01

گروه نرم افزاریMoI شنبه 5 خرداد 1386 ساعت 11:31 http://www.moi.coo.ir

با سلام
به دلیل قرار ندادن لینک این وبلاک از وبلاگ گروه نرم افزاریMoI حذف گردید.
با تشکر
گروه نرم افزاریMoI

حسین دوشنبه 7 خرداد 1386 ساعت 02:14 http://carzar.blogfa.com

سلام داش حسین اقا دمت گرم کفمان برید

راستی تو یکی از پستات درباره پروژه دانشجویی گفتی ببین میتونی برام یه مطلب جفت و جور درباره جدیدترین مصالح ساختمانی پیدا کنی ممنونت میشم لا مسب الان چند ماهی هست منو مشغول کرده و تا الان به جایی نرسیدم و ترم تموم شد

مریم سه‌شنبه 8 خرداد 1386 ساعت 18:51 http://www.setareyemashreghi.blogfa.com/

بس که دیوار دلم کوتاه است
هر که از کوچه ی تنهایی من می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد

لیلی پنج‌شنبه 10 خرداد 1386 ساعت 22:18 http://www.raze-aftab.blogfa.com

سلام حسین جون
خوبی عزیزم
نمیتونم زود به زود بیام
آخه دارم واسه کنکور درس میخونم
واسه آبجیت دعا کن دانشگاه قبول باشه
دوست دارم
خداحافظ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 31 خرداد 1386 ساعت 16:02

. ____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____**___****** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*____
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
___***___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* _________________
_____******__*_** _________________
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* __________________
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________
سلام موفق باشی ممنون که بهم سر زدی

بهاره جمعه 1 تیر 1386 ساعت 18:41

اولین نامه من...
اولین نامه تو.....
اولین برگ سفر نامه عشق من و توست.
و در این پندارم....که اگر عشق سر آغاز وجودست.. که هست...

آخرین نامه من....
آخرین نامه تو....
آخرین برگ وجود من و توست..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد