هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

یادته که ...

یادته بهت میگفتم که اگه بری میمیرم زندگی بی تو محاله دست مرگ رو من میگیرم

 

یادته که روز آخر بغضم رو نگه نداشتم تو جواب تلخ بدرود گریه هام رو جا گذاشتم

 

من تنها رو سپردی به هجوم تیغ غربت خودت اما پر کشیدی میون تیک تیک ساعت

 

به تو گفتم نرو برگرد که تو قلب من نشستی ولی تو با خنده گفتی که دیگه عهد ُ شکستی

 

میدونم یه روز دوباره برمیگردی خیلی دیره میگی حرفاش یه دروغ بود بی صدا دلت

میگیره

 

ولی افسوس که دل من دیگه عاشق نمی مونه که برای با تو بودن شعر خوش بختی

بخونه

 

برو اون قلبتُ بردار که واسه خودت بمونه توی رویا جا نداری بسه حرف عاشقونه

 

یادته به من میگفتی که برام فقط تو موندی حس من مثل یه شعره بیت آخر رو تو خوندی

 

اما تو ساده شکستی حرمت هر چی نفس بود کاش تو قصه هات میگفتی دل من برات قفس

 

بود

 

نظرات 1 + ارسال نظر
صذف چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386 ساعت 14:31

خوب شده بود بیشتر سعی کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد