هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

وقتی دلت میگیره . . .

 

 

وقتی دلت میگیره ..

وقتی دلت آواره میشه ..

وقتی هیچ سرپناهی نداری ..

وقتی احساس میکنی توو هفت آسمون یه ستاره نداری ..

وقتی می فهمی که دنیا با همهء قشنگیهای زود گذرش

 

فقط یه بازی بوده و تو بازیگرش ...

وقتی چشات پُر از اشک هست و یه شونهء مهربون برا گریه کردن نداری ..

وقتی چشماتو می بندی و مرگ رو آرزو میکنی ..

او نوقت به دلت نگاه کن ، به خودت، به گذشته ات و به اتفاقها و عواملی

 

 که باعث این اتفاق شده اند نگاه کن ...

سعی کن حکمت زندگیت رو بفهمی ...

ببین در عوض چیزهایی که از دست دادی چی بدست آوردی ؟

اگر تونستی چیزهایی رو که بدست آوردی، ببینی،بفهمی و درک کنی ...

 اونوقت تو برنده ای

حتی اگر به ظاهر بزرگترین شکست زندگیت رو تجربه کرده باشی! چون با چیزهایی که

 

بدست آوردی میتونی آینده ات رو با پایه های محکمتر بنا کنی.


تفاوت بزرگی است

                                 تو وقتی تنها می شدی به من فکر می کردی

                                 من وقتی به تو فکر نمی کردم تنها می شدم

 


اشک ای مونس شبهای غمم بنشین روی لب نازک تنها گل من

 لمس کن یا که ببوس از بر من کنج لبش چون تویی محرم تنها گل من

 از تمام بدنم راستی این دل تنگم به صدا آمده است که چرا اشک شده محرم اسرار تنم من

 که خود مأمن صدها گل تنها هستم من

 که خود محرم اسرار غریبان هستم پس چرا من نشدم محرم تنها گل تو

 

 

 

 

 



کاش نمی دیدمش.....کاش نمیشناختمش.......

کاش دوستش نداشتم

کاش بهم نمیگفت دوستم داره.......

کاش اون جریان لعنتی پیش نمیومد.....کاش دلمو نمیشکست

کاش نمیبخشیدمش.....

کاش دوباره دلمو نمیشکست.....

کاش دوباره نمیبخشیدمش.......

کاش این دل نبود  کاش او نبود   کاش من نبودم.

حالا به جایی رسیدم که میبینم اگه فراموشش نکنم نابود میشم

این روزا بعضی ها وقتی یه مدت با یه کسی دوست بودن فکر میکنن اینقدر دوست بودن  که وقت خیانت از راه رسیده

عزیزی بهم گفت کسی که یه بار تونست دل کسی رو بشکنه

بازم میتونه بشکنه ................

حتی میتونه بدترم بشکنه............

جوری که دیگه نشه تیکه هاشو جمع کرد

میگن شکستن دل یه نفر گناهش سنگین تره از شکستن بال فرشته ها س

نمی خوام دیگه گناهی پای اون نوشته بشه....اونم به خاطر شکستن دل من!!!

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سمیرا یکشنبه 10 دی 1385 ساعت 11:35

کلاغی قالب پنیری دید .........به دهان گرفت و زود پرید.................بر درختی نشست در راهی...........که از ان می گذشت روباهی............. روباه می یاد پای درخت می گه:چطوری جیگر؟................جیگرتو بخورم خام خام.................چه سری چه دمی ایول بابا اخر سر و دمی تو به مولا...............نیست بالاتر از مشکی رنگی...............مشکی رنگ عشقه...........یه دهن برامون اواز بخون بینیم................کلاغ پنیرو گذاشت زیر بالش و گفت: انرزی هسته ای حق مسلم ماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد