درتنگنای کوچه باغ زندگی دنبال نقطه ای هستم از حس و وفا ،
کمی هم صداقت که برایش دلی صفا دهم ،
روحی را جلا دهم با بالهایش تا رویا سفر کنم
بستایمش و برایش از زندگی بخوانم
از سرای نیلوفری از نقاط تاریکی و اندوه دلم با خبرش سازم
برایش از درخت خشکیده بی روح ترانه ای بخوانم ،
شعری بسازم و از آن برگی بچینم ،
رنگ زرد به رنگ تمام بی رنگی ها آن را با نقطه عطف دلم در آمیزم
و با دستانم که همیشه مملوء از پائیز است
از کوچه های تنگاتنگ تقدیر عبور کنم ولی افسوس که هنوز این نکته برایم کور است
نقطه ای که اوج احساس و وفاداری من است
به راستی که درد عجیبی است ..
(((بیا ساده باشیم و آنچنان ساده باشیم که مهربانی را ببینیم)))
این دوست داشتن است که به انسان توان حرکت کردن می دهد.
یک لبخند به هم نوع می تواند دوستی را برقرار کند
متن بسیار زیبا و یندآوری بود
امیدوارم همیشه دلشاد و لب خندون باشی عزیزم