هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

 

***شاید آخرین نوشته...!

ای کاش وقتی نیلوفری می گرید نگوئیم کاری از دستمان بر نمی آید ،

می توانیم شانه هایمان را با سخاوت در اختیار هق هقش بگذاریم .

عادت کنیم اگر در یک شب تاریک مهتاب شدیم

نوری بر ویرانه کلبه ای بخشیدیم ،

 روزی نیش خنجر نشویم قلب نقره ای ساکنان او را بشکافیم .

اگر به عابری خسته از راه گفتیم دوستت دارم

چشمان پر از ناز و تمنای او را به این بهانه شبنمی نکنیم ..!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد