***شاید آخرین نوشته...!
ای کاش وقتی نیلوفری می گرید نگوئیم کاری از دستمان بر نمی آید ،
می توانیم شانه هایمان را با سخاوت در اختیار هق هقش بگذاریم .
عادت کنیم اگر در یک شب تاریک مهتاب شدیم
نوری بر ویرانه کلبه ای بخشیدیم ،
روزی نیش خنجر نشویم قلب نقره ای ساکنان او را بشکافیم .
اگر به عابری خسته از راه گفتیم دوستت دارم
چشمان پر از ناز و تمنای او را به این بهانه شبنمی نکنیم ..!