هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

وصال چیزی که هر گز به آن نرسیدم ..!

                                                                      عشق بهانه ی آغاز بود

آغاز قشنگترین صبح دمان زندگی

عشق بهانه ی سبز با هم زیستن

  و اینک

  وصال

 

چیزی که هر گز به آن نرسیدم

.تنها صدایش کردم. تنها فکراوبودم.

 تنها قلبم برای اومی تپید. تنها برای او سکوت کردم.

تنها نگاهم برای او بود

ولی وقتی به پایان راه رسیدم. هنگامی که مرا شناخت.

صدایم را دیگر نشنید ...!

 

فکرم را در خاموشی رها کرد.

سکوتم را به فریاد تبدیل کرد.

چشمانم را کورکرد ومرا تنها گذاشت....!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد