هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

انتظار

انتظار

نمیدانم انگار انتظار جز لاینفک فرهنگ بشر از آغاز بوده....
من منتظر یک اتفاقم...منتظر یک حادثه....
او منتظر یکی دیگر است....
همه سردرگم به دنبال یک علامت سوال که در ذهنمان نقش بسته.....
علامت سوالی که پاسخش را جز در درونمان نمی‌توانیم بیابیم...
درونی که جز با قلبمان نمی‌توانیم در آن شناور باشیم....
و قلبی که جز با کلید گوهر محبت نمی‌توانیم قفل آن را باز کنیم...

بیایید مهربان باشیم...
بیایید با هم به قلب‌هایمان بنگریم....
بیایید با هم چشمهایمان را باز‌:نیم...
با هم می‌توانیم کارهایی بکنیم که بی‌هم نمی‌توانیم....
باید دایره ی دید را گسترش بدهیم....
این یک فراخوان است به سوی انسانیت....
انسانیت...کلمه‌ای که در انتهایش نیت و در ابتدایش انسان مشهود است....
با قلب‌ها باید دید...
بیایید عاشق باشیم....

تا کجا باید پیش بروم نمی‌دانم؟
آسان می‌توان با هم بود....
دست در دست هم....
با همیاری هم....
انسان بودن را تمرین کنیم....
خدا ما را خلق کرد تا انسان باشیم....
ارزش والایی‌ است....

یا حق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد