درخشش چشمان تو را در صحر صبح کشیدم، خورشید خجالت کشید آن روز طلوع نکرد
آن زمان که عشقی نبود و تنهایی را یافتم، دیدم که وسعت تنهایی کوچک است ولی عمق آن زیاد ولی از این تنهایی شاید بتوان عشقی یافت ...........
زیبایی عشق تو را در طلب یار کشیدم
همه جان فال زدم ، اسمی به زیبایی اسم تو نشنیدم
اونور دنیا که باشی
خودم میام میارمت
غصه تنهایی نخور
مگه تنها می زارمت