بر فراز قله های عشق, آنجا که سیمرغ بلورین محبت, سلطان مطلق است, دست آشنای زمان نامت را بر کوههای سخت حک کرده است
تو شراب عقیق گونه ای هستی که میتوان در جام بلورین محبت یافتنت
پس لب بر لب جان می نهم تا شهد محبت را بچشم
در دریای متلاطم مهرت, ذرورق سرگردانی بیش نیستم
آنجا که گلهای اطلسی در کنار هم روئیده اند و نسیم بهاری شروع به وزیدن می کند دوست دارم با تمام وجود فریاد بزنم
آه ! ای عزیز من این دست روشنی که شفق را شکافته است, در انتظار عشق تو تاریک مانده است