هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

دلتنگی خدا


چون خدا دلتنگی اش گل کرد ، آدم آفرید
مثل من بسیار اما ، مثل تو کم آفرید

دست کم از من هزاران شاعر چشمان تو
دست بالا از تو یک تن ، در دو عالم آفرید

ریخت در پیمانه ام روز ازل ، از هر چه داشت
دید مقداری سرش خالیست ، پس غم آفرید

زشت و زیبا،تلخ و شیرین،تار و روشن،خوب و بد
خواست ما سرگرم هم باشیم ، درد هم آفرید

من بد و زشتم تو اما خوب و زیبا ، باز شکر
لااقل ما را برای هم نه ، با هم ، آفرید

در هوای عشق ، من را خلق کرد ، اما تو را
دید من هم عاشقی را دوست دارم ، آفرید

نظرات 4 + ارسال نظر
narges جمعه 18 دی 1394 ساعت 14:52

چه ظریفانه است خلقت قلب آدمی
به تلنگری میشکند
به لحنی میسوزد
برای دلی می میرد
به نگاهی جان می گیرد
و به یادی می تپد

حدیث جمعه 18 دی 1394 ساعت 17:03 http://www.eskan.blogsky.com/

فقط میتونم بگم...
ملسی خدا جونم که اونو آفریدی برای.من حتی خیالش را و من را آفریدی برای لذت.بردن از بودن او
مهندس عزیز محشر...مثل همیشه

ainaz شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 14:03

ووو این شعر عالیه. فوق العادست

iman دوشنبه 12 بهمن 1394 ساعت 10:42

عالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد