هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

قمارعشق


 

قمارعشق شیرین است، اگرچه باز می‌بازم...

تو از آس دلت مغرور و من، دلخوش به سربازم...

 

چه حکم است اینکه می‌دانی، که حکم دست من خالی است؟

دل و دستم که می‌لرزد خودم را پاک می‌بازم...

 

ورق برگشته است امروز و تو حاکم...

منم محکوم

 

چه باید کرد با این بخت؟

می‌سوزم و می‌سازم...

 

تو بازی می‌کنی از رو و من آنقدر گیجم که...

نمی‌دانم کدامین برگ را باید بیاندازم...

 

اگرحاکم تویی، ای عشق! من تسلیم تسلیمم...

همه از برد مغرورند و من بر باخت می‌نازم...

 

قمار عشق با من، مثل جنگ شیر با آهوست...

در این پیکار معلوم است پایانم از آغازم....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد