هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

هشت بهشت

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشیدن دارد

خدایاااا


سقف خانه ما سوراخ است...

ولی در عوض مناره های مسجد خالی سر به فلک کشیده است
همسایه مان هرسال میرود مکه ، میگوید خدا طلبیده!!
خدایا خسته نمی شوی از قیافه تکراریش!؟
دوستانت چه قیافه های خاصی دارند!
ریش دارند تسبیح و سجاده، با اسمت چه احترامی دارند!!
اگر دوست بی ریش و تسبیح و سجاده قبول میکنی ما هم پایه ایم!
خدایا پارتی بازی به عرش هم رسیده!؟
اینجا میگویند برو دعایت را به فلانی بگو پیش خدا آبرو دارد!
شاید دعایت را پذیرفت!
بیخیال ... من به این جماعت دیوانه کافر شده ام
فقط تو را میشناسم و بس!

نظرات 1 + ارسال نظر
ainaz یکشنبه 4 بهمن 1394 ساعت 10:49

در مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است...
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود.
در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند!
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست... دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود!
در مکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و در همان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم...
آری، شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست...

حسین پناهی عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد